برنامهریزی!
برنامه ریزی خیلی کار سختیه، یعنی سخت که نه بیشتر قلق دار بگم بهتره مثلا من اگه یه کار کلی رو توی برنامم بنویسم فرداش یا یه ساعت بعد همینجوری عین بز میخونمش و سرمو تکون میدم میگم اوکی ولی موقع انجام دادن نمیدونم چه گلی باید به سرم بگیرم مثلا مینویسم اتمام طراحی فلان استند، بعد همینجوری ایلاستریتور و فتوشاپمو باز میکنم و همینجوری دست به کار میشم بعد از نیم ساعت میبینم فایده نداره من اتود روی کاغذ باید بزنم بعد میرم کاغذ میارم و وسطای اتود زدن انقدر ایده تازه به ذهنم میرسه که نمیفهمم دارم تو کدوم مسیر حرکت میکنم...
ولی موقعایی که دقیق برنامه ریزی میکنم مثلا مینویسم فلان طرح: 1- اتود های اولیه، 2- اجرا، 3- انتخاب رنگ و ....؛ اینجوری یکم مسیر مشخص تره و آدم میدونه که مثلا یه کار چه مرحله هایی داره و الان کجای کاره و حدودا کی تموم میکنی برنامه رو.
یه چیز دیگم این که من خیلی موقع ایده پردازی و فکر کردن و اتود زدن فکرم میپره اینور اونور، همین تمرکز گذاشتن و روی یه موضوع فکوس کردن خودش کلی انرژی میبره از من شاید مسخره به نظر بیاد ولی همینطوره، برای من درسای خوندنی راحت تره سریع میخونی و تموم میشه میره، حتی نوشتن یه متن با موضوعاتی که توی پایان نامم ازشون صحبت کردم هم باز راحت تر از ایده پردازیه.
کاش یه اتاق کار جدا داشتم و میتونستم یه تخته وایت برد بزرگ بزنم به دیوارش و کارای روزمو بزرگ بنویسم روش...
+: یه دلخوشی جدیدم کتابیه که تازه خریدم و توش پر از نماد و مفاهیمشونه کلی ایده و کار جدید و حتی سرگرمی برام هست داخلش
- ۹۹/۰۶/۱۱