step by step
step by step دارم تغییر میکنم، جالبه که با حذف یک آدم اشتباه خود به خود تغییرها شروع میشه.
حالا میفهمم چرا آدما خیلی اوقات خودشونو در معرض عشق نسبت به آدمهایی که براشون پیشرفت یا ویژگیهای مثبت نمیارن قرار نمیدن، چون ما قرار نیست فقط با یک آدم رابطه داشته باشیم بلکه عادات و حالات و رفتارهامون رو هم با اون آدم share میکنیم، مهم نیست که چقدر خودمون رو کنترل کنیم و دلمون بسوزه براشون و یا از سر تنهایی باشه و ...، مهم اینه که ما با دوستان و اطرافیانمون خودمونو تعریف میکنیم برای مثال وقتی من با یک معتاد بگردم یعنی به جامعه معتادا پیوستم، برای همینه که آدمهای عاقل دانسته یا ندانسته از یک سری افراد که به طبقه فرهنگیشون متعلق نیستن دوری میکنن.
اگر مریم دو سال پیش بودم با خودم میگفتم: خب اگر ما با آدمهای پایینتر دوست نباشیم که جامعه به چندین بخش تقسیم میشه و امکان پیشرفت دستههای ضعیفتر خیلی کاهش پیدا میکنه، اما با اطلاعات الانم باید بگم که هرشخص فقط مسئول رفتارهای خودشه برای مثال من نمیتونم یک معتاد رو به زور ترک بدم و کشون کشون ببرم بهش درس یاد بدم و ... باید خودش تغییر کنه، همونطور که همه به تنهایی شروع به تغییر میکنن و با اثبات کردنش پله به پله به طبقات فرهنگی بالاتر میرن.
پس به زبون ساده هرکس باید خودشو بچسبه تا باد کلاهشو نبره.
+: دارم یکم از عقلم استفاده میکنم تا یاد بگیرم چجوری توی کهکشان راه شیری و توی این نزاع سخت برای بقاء، زنده بمونم.
+: باید یاد بگیرم اول از همه خودم رو دوست داشته باشم، هنوز خیلی راه مونده.
+: جالبیش اینجاست که کاراهایی که مردم ناخودآگاه انجام میدن یا نمیدن رو من باید درک کنم تا انجامشون بدم یا ندم. از این منظر که نگاه میکنم رفتارهای اجتماعی و فرهنگی جامعه میتونه یه guideline باشه برام اما باید یکم روانشناسی بخونم چون برای آدمی مثل من مثل نون شب واجبه.
- ۹۹/۰۳/۲۱