andromeda

Floating in space

andromeda

Floating in space

۱۴ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

م.ن ، m,n

سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۴۸ ق.ظ

تا میخوایی موهاتو بلند کنی یادشون میوفته شوهرت بدن :/) شاید من دلم بخواد یکم موهام بلند باشه الان تا سرشونه‌ام هست ولی از بس مادرم بهم تیکه جنسیتی میندازه و بابام یاد خواستگار افتاده تصمیم گرفتم برم کوتاه کنم، کوتاهِ کوتاه

دیشب دیدمش موهاشو کوتاه کرده بود و جذاب شده بود، بد .

ترجیح میدم فکر کنم همه زمانی که باهاش بودم و اتفاقاتی که افتاده و اینا همه توی خواب بوده. دیگه اگه بغل خواستم فقط از خدا میخوام بغلم کنه، خلاصه که خدایا کرمتو شکر اینم منو نخواست.

دوست ندارم فقر محبتمو با گدایی جبران کنم.

ولی جالبه ها هر وقت تو زندگیم حامی میخواستم یه پشت و پناه و یه آغوش گرم و بخشنده خواستم برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم و به جز هیچکس عزیز کسی رو ندیدم. البته متشکرم از پدر مادرم که سقفی برای موندن و غذایی برای خوردن بهم دادن اما با کمال احترام باید بگم به شخصه الان کمبود های شخصیتی بسیاری دارم که باید جون بکنم تا درستشون کنم درصورتی که تو کودکی با یه گذشت با یه محبت و توجه کوچیک اینا پیش نمیومد.

هرگز از بطن خودم بچه‌دار نخواهم شد.

  • ۳۱ تیر ۹۹ ، ۰۹:۴۸
  • mary maryiaie

Much better

دوشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۹، ۰۱:۲۱ ب.ظ

 

 

  • ۳۰ تیر ۹۹ ، ۱۳:۲۱
  • mary maryiaie

تنگ

يكشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۲۰ ب.ظ

نه، خواهش میکنم، الان خیلی زوده برای بیست و سه ساله بودن من دلم روزای نوزده سالگیمو میخواد هرچند غمگین و هرچند افسرده، خودمو بهم پس بدین، من با این مدل جدید غریبه‌ام، دلم موهای کوتاهمو میخواد زیبایی نمیخوام دوست پسر نمیخوام، آبرسان مرطوب‌کننده دور چشم روشن کننده هایلایتر رژگونه و هزار جور کوفت و زهرمار نمیخوام، میخوام ترمک باشم تو دانشگاه سوتی بدم، زرنگ باشم، دلم میخواد شبای زمستون خسته و کوفته با پنج شیش کیلو بار از کارگر تا خونمونو پیاده راه برم تا برسم، دلم میخواد اولین بارم باشه که your name رو با قهوه و های بای تماشا میکنم، دلم اتاق زیر شیرونیمو میخواد، من دلم خودمو میخواد خود سادمو، بدون اینستاگرام، با یه تلگرام ساده که با بچه‌های ورودیمون توش چرت و پرت بگیم و بخندیم و دعوا کنیم و کارامونو هماهنگ کنیم، دلم برای سرویس‌های دانشگاهمون که همیشه تا خرخره پر از بچه‌ها بود تنگ شده، دنیای آدم بزرگا بده زشته کثیفه، دنیای آدم بزرگا خیلی برق میزنه، رنگی رنگی نیست، آدم بزرگا مسخرن،

من دلم برای شبایی که با دستای سیاه آش و لاش از کارگاه چاپ برمیگشتم تنگ شده، دلم برای درخت خشکیده دانشگاهمون تنگگگگگگگگ شده.

  • ۲۹ تیر ۹۹ ، ۲۱:۲۰
  • mary maryiaie