پنجه آفتاب
این پستهای ملیح زن و شوهری و محبتا و شوخیا و باهم بودنا و عشقا رو که میخونم دلم میخواد منم زن حاملهای باشم که لم بدم تو بغل شوهرم و اون نازم کنه و قربون صدقهام بره واسه یه ویارم کلی خوشحال بشه و...
امااا، من آسیب دیدم درمورد همه چیز در رابطه با رابطه، مثلا از نظر جنسی مادر خودم تو سن بلوغ که سینههام داشتن رشد میکردن مسخرهام میکرد یا مدام اندامم رو مسخره میکرد چون باسنم از حد معمول کمی بزرگتره و بدنم فرمش گلابیه که چیزیه که از خودش بهم ارث رسیده، اسیب های شخصیتی، نبودن پدرم، تنها زندگی کردن تو 15 سالگی تو محیط خوابگاه، احتیاج داشتن به حامی و نداشتن اون فرد، فقر محبت، شخصیت سست و تنبلی که الان دارم و خودمو درواقع دارم به زوررر میکشم که کار کنم و درس بخونم.
اینا رو دارم و با خودم میگفتم برای این که انتقام اینا رو ازشون بگیرم هیچ وقت ازدواج نمیکنم اما از طرفیم میبینم که خب لذت نبردن من از زندگی بیشترین ضربه به خودمه فوقش خانواده ناراحت این باشن که چرا دخترمون اینطوریه.
کوتاه نیومدم موهامو کوتاه نگه میدارم هر از چندگاهی یه خط با کاتر میکشم رو دستم که فکر نکنن خیلی دختر سر به راه و شوهر کنی دارن، همین چند وقت پیش چند بار بابام یه اشاره هایی کرد که تنم لرزید، من اگرم بخوام زندگی تشکیل بدم میرم جایی که خیلی دور از خانوادم باشه، نمیخوام اونجای زندگیم رو هم بهم بزنن، اما تا اون موقع که شاید نتونم هیچ وقت بهش برسم قطعا مجرد خواهم موند.
+: با این همه مشکلات شخصیتی هم که دارم فکر نکنم اصلا ...
- ۰۳ شهریور ۹۹ ، ۰۹:۵۳