خیام
- ۲۴ فروردين ۰۱ ، ۲۱:۳۶
اینروزا احوالم خیلی متغیره، یه لحظه ناراحتم یک ساعت بعدش شادم و دو دقیقه بعدش افسرده و فرداش با انگیزه...
یه خورده برنامه ریزی میکنم ولی انجامش نمیدم بعد تا چند روز اعصابم خورده و ول میکنم برنامه مرنامه رو، با نوید هم تکلیفم معلوم نیست و همش اذیت میکنم، هم خودم و هم اونو.
چند روز تا دو هفته کات میکنم و بعد برمیگردم از فشار ناراحتی و پستا و آهنگای مسخره، بعد عین سگ پشیمون میشم که چرا تحمل نکردم.
موقع افطار عین تراکتور میخورم از بس گشنم میشه، دقت نمیکنم کی سیر شدم و دیگه نباید بخورم، اصلا هواسم به خودم نیست. از استرس کنکور ارشد پر از التهاب و جوش شده بود بدنم پس تصمیم گرفتم بیخیالش بشم و سال دیگه شرکت کنم چون هیچی نخونده بودم، البته موضوع حیاتی ای نیست موضوع حیاتی الان پوله فقط...
که اونم چون برنامه هامو انجام نمیدم نیست.
یه چرخه افسردگی رو گذروندم و الان یکم بیشتر انگیزه دارم ، از فردا یک ساعت یکساعت میخوام برنامه ریزی کنم، میخوام کمتر به احساسات لحظه ای که دارم اهمیت بدم و آروم باشم.
اینم تو یکی از کانالایی که دنبال میکنم دیدم
"پاشو اشتباه کن"
قبل عید اتاقمو با محمد عوض کردم اومدم بالا، هی میخواستم بیام بنویسم اما یا حالم بد بود یا با مادرم بحثم شده بود و این چیزا...
ولی اگر اجازه بدن باید بگم الان از اینکه دوتا پنجره و یه سقف بلند دارم خوشحالم، میخوام بگم خواسته های انسانی که در تنگنا باشه چقدر میتونه حقیر باشه، و چقدر تصمیمات و اعمالمون تحت خواسته های کوچولو موچولو و هورمون هامون هستن.
امروز اول ماه رمضون بود و من غسل واجب داشتم اما برای اینکه مامانم نگه چرا هی میری حموم، نرفتم و همینطوری روزه گرفتم.
من برم یه کلمه درس بخونم...