این روزا
هفته بعد فردای امروز موعد تحویل پایان نامه هاست، اونروز یا انقدر حس آزادی دارم که یه کله جمع میکنم میرم دربند، یا اونقدر خستم که میگیرم 24 ساعت میخوابم، اگر کارام زودتر از 19 ام تموم شد که امید زیادی به این موضوع ندارم تا خود روز دفاعم هر روز میرم کل شهرو پیاده دور میزنم بلکه این مدت بی تحرکی و پشت سیستم نشینی جبران بشه...
توی یک ماه اخیر وزنم چهااااااااااررررر کیلو اضافه شده و وقتی تغییر سایزمو میبینم خیلی حرصم میگیره از خودم،من یک آدم حساسی هستم روی غذا که نگو، یعنی غذای مامانم اگر جوری روغن داشته باشه که روی بشقاب بمونه حتی اگه کمم باشه من اون غذا رو نمیخورم، یا مثلا خیلی غذامو میجوم یا تو خوردن تنقلات موقع فیلم دیدن خیلی آروم آروم میخورم اما همه اینا تو این استرس و فشار از بین رفته... اخه به جای اینکه استرسمو هیجان کنم و بریزم توی کار و زودتر تموم کنم هی فس فس میکنم و این فس فسه استرس میشه و منم برای کنار اومدن با استرس همنطوری عین چی میخورم فقط....
خلاصه که از 53 رسیدم به 58-57
خلاصه که تقصیر خودمه دیگه نباید بذارم استرسم روی هیچ چیزی در زندگیم تاثیر بذاره. یه رفیق داشتم تا ترم 4 توی دانشگاه ما بود یه اخلاق عالی که داشت این بود که سریع کارایی که باید انجام میدادیمو انجام میداد الکی لفت نمیداد خیلی خوشم میومد از این اخلاقش، کاش من 50% از این اخلاقشو میداشتم ....
- ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۲۱:۳۰